| دوسـت دارم امشـب از لطف الهـی |
| لحظه ای با تو نشینم در خفایی |
| دوست دارم خلوتم آیی به یک دم |
| درد هجرانـم بگویـم من دمـادم |
| دوست دارم لحظه های هر قنوتم |
| لحظه ای از دل بیایی در شهودم |
| دوست دارم لحظه های هر سجودم |
| سر به کویت من نَهم با تار و پودم |
| دوست دارم دامنت را من بگیرم |
| اشک ها از دیـده و از دل بـریـزم |
| دوست دارم سر ز کویت بر نگیرم |
| روز و شب گریم ز دل تا من بمیرم |
| دوست دارم تا دهم جان را برایت |
| جـان نا قابـل کنم امشب فدایـت |
| دوست دارم تـا نمایـی یاری من |
| در شب مـوت و سـرای فانی من |
| دوست دارم لحظه ی جان دادنم را |
| سهـل داری با شفاعت رفتنـم را |
| دوست دارم تا کنی ما را شفاعت |
| سالک و عبـاس را هم در ولایت |