| الهی |
| اگر به غیر تو بی نیازم به تو نیازمندم |
| اگر به غیر تو بی پناهم امید به پناه تو دارم |
| اگر از خلق مأیوسم به اُنس تو نیازمندم |
| الهی |
| اگر از توجّه خلق رهایم |
| محتاج به توجّه توأم |
| چون به غیر توکسی را ندارم |
| الهی |
| اگر دردی است بیداری جسم است |
| اگر دوایی است تسلّط روح بر جسم است |
| اگر زوالی در جسم است پایان هجر است |
| و میعاد نزدیک است |
| الهی |
| اگر ذوقی است از عشق توست |
| اگر غمی است از برای توست |
| و اگر وجدی است رهایی روح از کثرت است |
| الهی |
| اگر دردی است از درد توست |
| اگر بی قراری است از برای توست |
| و اگر صبری نیست از برای توست |
| وقت تنگ است و کثرت زیاد |
| الهی |
| اگر دردی دارم در جسم است |
| و آن رهایی روح است از قید و بندها |
| و پاره نمودن زنجیر حجاب روحانی و عشق مجازی است |
| الهی |
| اگر آتشی در درونم افروختی و شعله ور ساختی |
| به امر و عشق توست |
| تا رَگ و پی مجازم را به حقیقت تبدیل کنی |
| و این تصرّف روح بر جسم |
| و به آتش کشیدن جسم است |
| الهی |
| اگر خلق مرا برای نفس خود قربانی کنند |
| اگر هجرتی بر من حادث شود و اسیر نفس خلق شوم |
| اگر خلق با تهمت و اِفترا |
| مرا از خویش و تبار و از مردم دور کنند |
| اگر خلق مرا با نفس خود مورد معامله با دیگران |
| اگر خلق صحبت مرا به هذیان گویی و دروغ گویی |
| در راه تو و برای تو رَواج می دهند |
| اگر خلق مرا از خود برانند به سوی توخوانند |
| هستی ام را بر باد دهند |
| تا وجودم را حِس نکنم |
| الهی |
| اگراز خلق عذابی باشد |
| رهایی جسم از مجاز است |
| و هدایت به سوی حقیقت |
| و توشه ای برای ریاضت |
| الهی |
| اگر خلق آتشی برافروزند |
| هستی ام را بسوزانند |
| و از سوختن نوری پدید آید |
| و هدایت راه بنده خواهد شد |
| و خاکسترش دوای درد جسم |
| و رهایی از حجاب |
| و ریاضتی است بر نفسم |
| و رهایی روح است |
| از حجاب نورانی |
| و رهایی از ظلمات جسم. |
| مهر شهر کرج |
| سال 1375 |