پروردگارا |
به بنده توفیق ده که بنده ی واقعی باشم نه بنده ی صوری و کلامی |
پروردگارا |
غمی که در سینه ی مولایم علی (ع) بود |
در وجودم |
در سینه و در ذهن وحضورم جای ده |
تا به مرحله ی حق الیقین به مولایم برسم |
و آن غم و صبری که در وجود مولایم بود عطا کن |
تا بتوانم درد را لَمس و مولایم را درک کنم |
پروردگارا |
با جذبات پی در پی ات |
از آنچه غیر توست دورم کن |
تا آتش عشقت در وجودم افزون ترگردد |
و هستی ام را بسوزاند |
پروردگارا |
به من توفیق ده تا از محبّت خلق خارج شوم |
زیرا تا زمانی که محبّت خلق است |
از محبّت تو خبری نیست |
پروردگارا |
مرا از محبّت خلق و کمک خلق محروم گردان |
تا ریشه ی وحدت از خلق بریده و به تو وحدت پیدا کنم |
پروردگارا |
زنجیرهای اسارت |
که قید محبّت خلق است |
مرا اِحاطه کرده |
الهی |
به بنده توفیق ده |
تا این زنجیرها را یکی پس از دیگری پاره کنم |
و از اِسارت خلق رهایی یابم |
تا مشغول دنیا نشوم |
الهی |
مرا توفیق ده |
تا نفسم را بشناسم |
و مرا توفیق ده |
بعد از شناخت |
شعله های سرکش نفس نامطمئنّّه را در درونم خاموش کنم |
و مرا توفیق ده تا بر نفسم فائق آیم |
و مرا توفیق ده تا نفسم را برای نفسم تزکیه نکنم |
و مرا توفیق ده تاعشق مجازی را بشناسم |
و حدّ و حدود عشق مجازی را دریابم |
و از افراط وتفریط بپرهیزم |
و در بی نهایت عشق حقیقی پیش بروم |
الهی |
تب عشقت را در وجودم تنزیل مده |
که وجودم از سردی ، وحشت |
دلم از خودی، هراس |
و اشتیاقم از بی خودی، زیاد است |
پروردگارا |
آنان که با بنده بد کردند |
جزای نیک نصیبشان گردان |
که بدی آنها موجب جذبات عشقت می گردد |
پروردگارا |
افکارمرا به غیر مشغول مگردان |
که غیر، سیاهی است |
و تباهی عقل |
و مرا آنگونه مشغول گردان که در حیرت |
و محو جمال تو باشم |
و ذهن مرا به نفس مشغول مگردان |
که فکر تو بر باد رود |
و به دنیای توهّم و عقول رو آورم |
و لحظات عمر بی تو به بطالت گذرد |
الهی |
مرا به خود وا مگذار |
که بنده آسیب پذیر است |
و دوری از توخواری وظلالت و سیاهی و تباهی می باشد |
خدایا |
به من توفیق ده از کثرتم به وحدت بیفزایم |
که در عالم خودی خود هستم |
و عقلم و نفسم خودی است |
و در عالم خودی |
وجود نفس باعث کثرت است و پریشانی خاطر |
و عقل در اسارت نفس |
و پنج حس هم در اسارت نفس می باشد |
الهی |
مرا شهود ده تا تورا ببینم |
ودرعالم بی خودی به تو برسم |
و ازخود بگذرم |
چون که خود حجابی است مابین من و تو |
مرا آن کن که غیر از توکسی را نبینم |
و کسی را حس نکنم |
و دایماً در سِکر باشم |
واز حدود و عَرَض خارج شوم |
و از عشق مجازی رها |
و در عشق حقیقی به حق الیقین برسم |
الهی منِ روحانی تویی منِِ جسمانی منم |
و منِ روحانی بی خودی و خارج از جسم |
و منِ جسمانی منمِ خودی |
خدایا به من توفیق ده |
که به ریاضت جسم برای رام کردن نفس لایق شوم |
و با ریاضت و ذکر و فکر |
موصوف به صفات تو شوم |
تا من جسمانی به منِ روحانی تبدیل شود |
الهی |
مرا دردی نیست جز درد هجران |
و مرا یاری نیست جز نصرت تو |
مرا مددی نیست جز کمک تو |
و مرا نشانی نیست |
جز نشان بی نشان تو. |
تهران _مهرآباد |
سال1370 |