عشق علی مظهر آیین ماست |
زادگهش قبله گه دین ماست |
مهر علـی مصـدر ایمـان بود |
در دل هر شیعه نمایـان بود |
عشق حقیقی چو بیاید به دل |
مدّعـی عشـق بمـاند خجـل |
عشق حقیقی چو نمایان شود |
دشمن قتـاله ی شیطان شود |
از پی این عشـق عمل میـرسد |
جهل و سیاهی زدرون می رود |
مرتبـه ی عشـق شـود آشکار |
عارف حق جوی شود رستگار |
جوشـش این چشمـه ز ِبهـر وفاسـت |
چشمه ی این عشق زِ اَنفُس جداست |
عاشـق مجنون که زمیـن گیـر شد |
قصـه ی ایـن عشـق جهانگیـر شد |
گرمـی عاشــق نـه ز بهــر هواسـت |
عشق حقیقی ست که بر دل رواست |
روز اَزل عشـق چـو آموختنـد |
غیـرت عشّـاق بـرافـروختنـد |
مستی این عشق که سر می رسد |
نـور عبـادت بـه ثمــر مـی رسد |
ذکـر بود غنچه ی بستـان حق |
گـر شکفد نـور دهد چون فلق |
عشق حقیقی که به دل جا گرفت |
نور حقیقـی ست که مـأوا گرفت |
وانکـه بـه عاشــق قــدح مِـی دهد |
چون دَم عیسی ست که در وِی دمد |
آن دَم عیسـی که بـه افسـردگان |
روح دمَـد زنــده کنـد مــردگان |
عاقبـت مستـی عاشـق فناسـت |
زنده ی پاینده ی ذاتی خداست |