تجلی عشق : ساقیا

ساقیا دستم بگیر دیوانه ام
مِی بده در جام و در پیمانه ام
ساقیا پیمـانه را لبـریز کن
هرچه داری در دهان سرریز کن
ساقیا مِی ده که مدهوشم کند
بی خبر از حال و بی هوشم کند
ساقیـا درد مـرا درمـان نمـا
جرعه ای مِی در دل و در جان نما
ساقیا محتاج درمـان تـوأم
در سـرای دل نگهبـان تـوأم
ساقیا درمان دردم دست توست
این دل بشکسته ام در شصت توست
ساقیـا عبـاس مست روی توست
جان مجذوبش اسیر کوی توست

استاد عباس شهریاری سنگسری