| حـالتـی انـدر میـان عـارفـان |
| باشـد آن جذبـه و حال عاشقـان |
| حالتی باشـد زِحالت ها جـدا |
| مـی شوند از قیـد مـا و من رهـا |
| مـی کشـد مجــذوب را راه دگــر |
| می شود هر لحظه از خود بی خبر |
| از خلایـق مـی کشاند سـوی خود |
| مـی برد تـا وانهـد در کـوی خود |
| جذبه ی عارف هم از سوی خداست |
| حـالتـی دارد کـه او بـی مدّعـاسـت |
| کس ندانـد جذبـه تا مجذوب شود |
| مخفی است از خلق تا منصوب شود |
| در میـان خلـق چـون دیوانـه اسـت |
| مستی از حق است و او مستانه است |
| مستـی عبـّاس از جــام وَلاســت |
| جذبه ی مجذوب از سوی خداست |