تجلی عشق : غدیر خم

روزی اَندر آخـرین حـج الـوداع
وحی می شد بر نبی بی اِنقطاع
زد نبی یک لحظه چشمان را به هم
چون ندایی می رسید از ذوالکرم
گشت سنگین اَبـروان بر صورتـش
تـا که گویـد وحی را بر اُمّتش
گفـت او تـا کـاروان مـأوا کنند
از شتـرها آن جَهـازان وا کنند
در میـان گـودی خـمّ غدیـر
مسلمیـن گشتند جمع از اَمر میر
چون جَهازان بر زمین انبوه شد
از جهـازی بر جهـازی کـوه شد
مصطفی شد با علی بر روی آن
تـا نبـاشد بیـن خلق اَنـدر نهان
مصطفی زد دست بر رشم علی
تـا بگویـد بـر خلایـق مطلبـی
زد نـدا بـی پـرده ختم الانبیاء
گوش داریـد آیتـی از کبریـا
آیتـی فرمـوده حـق از ایلیـا
که علی باشد ولی در دو سرا
حجت حق این زمان پایان گرفت
پرتو انوار حق میدان گرفت
هست حیـدر والـی از بهر شما
چون ندایی آمد از عرش خدا
این ولی حقّ و هادی شماست
رهبر عشاق و فانی در خداست
نـام مـولا گشت کـرّار زمـان
چون مکـرّر آمد او انـدر جهان
چون نـدا بشنید عبـاس از نهان
گشت مجذوب صدا او در زمان

استاد عباس شهریاری سنگسری