| دوبـاره شد بهار از ماه شعبـان |
| جهان از یمن او شد باغ و بستـان |
| شکفته شد گلی از آل عصمت |
| زبُستــان نبــی زهــرا او عتــرت |
| جهان گشته سراسر نور باران |
| خلایق جمله شادند از دل و جـان |
| زِ لاهوت این خبر آمد به انسان |
| که می آید سفیر از سوی رحمـان |
| که مومن را امام وقت دین است |
| ولـی مطلق و قطب زمیـن اسـت |
| چو بـردارد حجاب از روح انسان |
| به چشـم دل همـی گردد نمایـان |
| نشانیش از محمّد اینچنین است |
| که مهدی نوری از نورامیـن اسـت |
| گر عباس اینچنین شوریده حال است |
| به لطف مهـدی صـاحب جمـال است |