تو ای مونس مرا افروخته تر کن |
تن و جانم ز نارت سوخته تر کن |
تن و جـانم بسوزان در ره عشق |
مـرا غمخوار باش و همـره عشـق |
مـرا از ما و من هایـم رهـا کن |
مرا از چند و چون هایم رَهـا کن |
بـزن بـر هـم تمـام هستیم را |
مگیـر از مـن خـدایـا مستیـم را |
بگویـم ذکـر تـا جانـم سـرآید |
دهـم جـان تا که جانـی دیگر آید |
بده می تا که جسم جان بگیرد |
هـوای نفــس حیــوانـی بمیــرد |
بده مستـی شوم خالی ز حالم |
رود از خود به بی خویشی خیالم |
رود از ذهنُ افکارم به یـک دم |
زنـم بـاده ز وحـدت من دمـادم |
به مجذوبـان درگاهـت خدایـا |
جـدا هرگـز مکن مـا را ز مـولا |
بده عبـاس را آن شور مستـی |
که تا گردد رَها از قیـد هستـی |