تجلی عشق : جذبه

دوش در خلـوت دل نـور نهـان مـی آمد
نور حق بود و از آن سوی جهان می آمد
دوش لطف ازلی جلـوه نمـا شد به نماز
از سَـر سِـرّ مدد بود و عیـان مـی آمد
سیـر آن نور که می برد مرا در ره خود
رحمت حق بُد و از قطب زمان می آمد
شدم از جلوۀ عشق ازلی مست و خراب
آسمان بـاز شد و تن به فغـان می آمد
لحظه ای از سر الطاف بزد یقظه به من
رحمتی بود که از سوی جنان می آمد
سوز آن باده کـزان جـام فنـا داد مـرا
می حق بود که از جای نهان می آمد
چون که عباس بشد خادمی از اهل وفا
سیرش از حدّ کران تا به کران می آمد

استاد عباس شهریاری سنگسری