تجلی عشق : الهی نامه

الهـی امشبـی تنهـا بمـاندم
نمـازی فارغ از اغیـار خـواندم
الهـی مـانـده ام تنهـا و بیـدار
که رازم با تو گویم در شب تار
الهـی هستـی آگـه از روانـم
نگویـم بـا تـو حاجت از زبانـم
الهـی چون که محتاج نگاهم
پنـاهم ده خدایـا بی پنـاهم
الهـی چون کنی بنده نوازی
نمـا سائل مرا در بـی نیازی
الهی من که بیمار تو هستم
اگر دردت نباشد خودپرستم
الهی کن تو نورانی شب تار
که باشم بی تو من بیمار و تب دار
الهی نعمتت بر من عطا کن
اطاعت بـی ریـا بر من روا کن
الهـی وحدتت را کن نصیبم
که گر وحدت نباشد من غریبم
الهی همدم شب زنده داران
نظر کن بر دل و حال فقیران
الهی ای خدای روزه داران
بده روزی تو در وادی عرفان
الهـی آمـدم بهـر دعایـی
بگویم حاجتم با سوز و آهی
الهی در دل سالک نظر کن
روان عاشقی دور از شرر کن
الهـی ای دوای دردمنـدان
شفـای دردهای مستمنـدان
الهی ای مرادم در شب تار
به خلوت من نشستم با دل زار
الهی چون نظر کردم بدیدم
به حق از بی نشانی ها رسیدم
الهـی کن نظـر بر بـی نوایان
ببخش عباس را از نور ایمان

استاد عباس شهریاری سنگسری